احساس مصیبت
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَهِ الْبارِزاتِ،
سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
امروز که به همراه دختر کوچک و عزیزم در مراسم عزاداری ابا عبدالله علیه السلام و شهدای کربلا در خیابان و دسته عزاداری شرکت کردم.آفتاب مستقیم می تابید که طبیعتا تحملش برای یه دختر بچه سخت می باشه.#دختر کوچکم با شوق و دید بچه گانه خودش مشغول تماشای #دسته های_عزاداری بود.من که شدت تابش آفتاب را دیدم،ایشان را زیر عبای خودم قرار دادم تا از سوزش آفتاب احساس ناراحتی نکند.همین باعث مرور خیلی ار روضه ها در ذهنم شد.
به یاد#اسرا،یتیم ها و زنان و دختران خانواده #امام_حسین که از #کربلا تا کوفه و سپس تاشام در شدیدترین وضع ممکن باید سختی ها و سوزش آفتاب را و مهم تر از همه داغ عزیزان را در مقابل چشمان نامحرمان و حرامی ها تحمل کنند.
#آه_یا_زینب #آه_یا_رقیه آه،یاسکینه.امان از دل زینب😢😢😢
